حماسهء مقاومت هفتصد روزهء مردم هرات در برابر متجاوزین ایرانی [20 نوامبر 1836م الی 8 سپتامبر 1838م]
تحقیق و نگارش دوکتور نوراحمد خالدی
اول: پیشگفتار
تجاوز اردوی ایران برای تصرف هرات با حمله بر ولسوالی غوریان آغاز میگردد. غوریان در حاشیهء سرحد با ایران زادگاه من است (۲۹ دلو ۱۳۲۸هجری شمسی) و مکتب موفق و لیسهء سلطان شهرهرات مراکزی اند که من تعلیمات ابتداییه و متوسطه خودرا در آن ها آغاز و ادامه داده ام. پارک ظاهرشاهی، گازرگاه شریف، تخت سفر، پل مالان، خواجه غلطان ولی و غیره همیشه در خاطرات من زنده اند. وقتی صنف ۱۱ لیسهء سلطان هرات بودم هر هفته مجلهء اطلاعات هفتگی چاپ تهران را دریافت میکردم و از عنوان تا اعلانات تجارتی همه صفحات آنرا با شوق میخواندم. با استفاده از اعلان های دوستی قلمی در اطلاعات هفتگی با چند شاگرد همسن و سال خود در ایران راه مکاتبهء قلمی را هم باز کرده بودم. با یکی از این دوستان قلمی خوشبختانه تا امروز، یعنی بعد از ۵۱ سال، هنوز هم دوست هستم. ایشان علی میر فطروس، یکی از دانشمندان و نویسندگان بسیار معروف امروزی ایران هستند که کتاب “اسلام شناسی” ایشان تا اکنون بیش از ده بار تجدید چاپ شده است. از اقبال خوب فرصت دیدار با ایشان چند سال قبل در پاریس هم میسر شد. از این رو آنچه مینویسم نه از روی ایران ستیزی بلکه از روی ایمان به صداقت مسلکی در بازگویی حقایق تاریخی است، احترام به مسولیتی است در برابر نسلهای امروز و آینده که برای آگاهی از آنچه گدشته به نوشته های تاریخی مراجعه میکنند.
زمانی، در گذشته های بسیار دور، در عصر هخامنشیها و ساسانیها سرزمینهای آسیای میانه و افغانستان امروزی بخشی از قلمروهای اشغالی فارس باستان را تشکیل میدادند. همانطوریکه بخشی یا تمام این سرزمینها بشمول فارس زمانی قلمروهای اشغالی امپراطوریهای سلوکی، کوشانی، هندی، خلافت اسلامی، مغولی، تیموری، غزنوی، غوری، سلجوقی و غیره بوده اند. اما برای ناسیونالیستان پان ایرانیست فارس، هنوز هم این سرزمینها “ایرانزمین” تخیلی هستند. این حقیقت است که مردمان این سرزمینها بسیار موارد فرهنگی مشترکی باهم دارند و همه مربوط اند به یک حوزهء فرهنگی مشترک تاریخی. اما صدها سال است که بخشهای مختلف این حوزهء فرهنگی با ایجاد کشورها و ملتهای جداگانه راههای مستقل خودرا در تاریخ می پیمایند و هویتهای تاریخی، سیاسی، فرهنگی مختص به خودرا ایجاد کرده پیگیری میکنند. به این واقعیت عینی باید احترام کرد و حرمت استقلال ممالک و ملتهای دیگر را باید نگهداشت.
لازم است بخاطر داشت به تعقیب اقدام میرویس خان هوتکی (غلزایی) که قندهار را از سلطهء خونین حاکم صفوی گرگین خان نجات داده ایجاد یک دولت مستقل را که مرکز آن در همین سرزمین باشد پایه گذاری کرد (1709م)، هرات به قیادت عبدالله خان ابدالى موفقانه به قیام استقلال خواهی از سلطهء نزدیک به دوصد سالهء صفویهای فارس دست زده حکومت خودمختار ابدالیان هرات را ایجاد کرد (26 ، July 1717 م). با تاجگداری احمدخان ابدالی در سال 1747م کشور مستقلی که امروز بنام افغانستان در جهان شناخته میشود ظهور نمود. این دولت نوظهور به سرعت به امپراطوری ابدالی، امپراطوری افغان و مملکت افغانستان مبدل شد که زمانی از بحیره کسپین در شمال ایران امروزی تا دهلی و از دریای آمو تا بحیره عرب در سواحل پاکستان امروزی قلمرو داشت. در طول مدت نزدیک به یک قرن از ایجاد دولت نوظهور افغانستان تا سالهای حوادث مورد بحث این مقاله (1836-1838م)، هرات و مردم آن بخش لاینفک جغرافیای این کشور و ملت نوظهور بوده است. اما متاسفانه هیچ کتاب، مجله، روزنامه و رسانهء تاریخی ایرانی را نخواهید یافت که در آن هنوز هم غم از دست دادن هرات را با آه و حسرت یاد نکنند و با جعل برای فریب ملت ایران استعمار انگلیس را مقصر آن ندانند! طوری وانمود میگردد که گویا هرات در سال 1838م از ایران جدا شد در حالیکه این شهر با قیام سال 1717م تصمیم خودرا برای استقلال اعلام کرد و از سال 1747م به بعد در جغرافیای سیاسی کشور مستقلی که امروزافغانستان نامیده میشود قرارگرفت.
انداختن گناه تمام نارساییها، بی عرضه گیها، بی خبریها وعقب ماندگیهای ملتهای کشورهای جهان سوم به گردن قدرتهای استعماری گذشته و جهان پیشرفتهء صنعتی امروزی غرب از شیوه های معمول در کشور های ماست. فرضیه این است که ما هیچ وقت مسول آنچه بر ما گذشته است نبوده ایم این دیگران بوده اند و هستند که مارا به این روز انداخته اند! اگر جیمی کارتر و رادیو بی بی سی نمیبودند خمینی نمیتوانست در ایران دولت اسلامی برقرار سازد، اگر استعمار انگلیس نمیبود افغانستان تا هنوز جزء ایران میبود، و صدها بهانهء گمراه کننده و خود فریبانه از این قبیل. از آنجمله است انداختن گناه ناتوانی دولت بی کفایت قاجاری فارس در شکست محاصره هرات به گردن انگلیسیها که با وجود داشتن یک اردوی بزرگ و همکاری قدرتهای استعماری زمان نتوانست در طول بیش از یکسال حمله متداوم مقاومت مردم هرات را درهم شکند. بیجهت نیست جمله ای معروف از زبان میرزا آقاخان نوری، صدر اعظم ناصر الدین شاه ایران، را بیاد آریم که گفته بود “هرات از دست رفت خدا را شکر صدارت ما باقی است. ” (هشتم آذر ۱۳۹۳ حميد رضا پارسا،) خوشبختانه اراده، خواست، عزم و عمل مردم هرات در تعیین سرنوشت شان حتی از لابلای صدها کتاب و هزاران نوشتهء تاریخی گمراه کنندهء مورخین ایرانی هم مانند روز روشن است، فقط یک چشم حقیقت بین میخواهد که آنهارا ببیند. از همین رو هدف بر آن است تا حماسهء قهرمانی مردم این دیار باستانی را در دفاع از شهر و دیار شان، هرچند موجز، عمدتآ با استفاده از نوشته های خود مورخین ایرانی برشتهء تحریر در آورم.
دوم: خلاصه
تجاوز اردوی ایران برای تصرف هرات در 20 نوامبر 1836میلادی با استفاده از ده ها هزار سربازو توپخانه و ساز وبرگ نظامی با حمله بر ولسوالی غوریان که در حاشیهء سرحد افغانستان با ایران قرار دارد آغاز شد. این حمله به قیادت شخص محمدشاه قاجار آغاز گردیده قوای عظیم ایرانی قادر شدند مقاومت مدافعین قلعهء کوچک غوریان را بعد از سه روز جنگ شدید شکسته و آنرا تسخیر نموده به خاک یکسان کنند. متعاقبآ این اردو بجانب هرات مارش نمود. مشاورین نظامی روسی و شخص و زیر مختار روسیهء تزاری و نمایندهء سیاسی بریتانیا در کنار شاه به دروازه های هرات رسیدند. دارسی تود، افسر توپخانه بنگال که پیش از آن مدت 5 سال ایرانیان را آموزش توپخانه داده بود، نیز همراه آنان بود (پاتینجر، 1379، 64). در این باره محقق ایرانی علي اكبر بينا دكتراي رشته تاريخ مینویسد: “سپاهيان ايران در 17 ربيعالاول 1254 عمليات خود را آغاز كردند و حصار هرات را گلولهباران نمودند و پس از شش روز بمباران برج و باروهاي شهر به حمله مبادرت كردند و تا كنار خندق رسيدند و بعضي هم از خندق عبور كردند ولي به علت مقاومت سرسختانه افاغنه وآب خندق و تلفات زياد نتوانستند داخل شهر شوند و در همين حمله كه بزرگترين حادثه محاصره ده ماه هرات ميباشد سرتيپ بروكلي از اميرزادگان مهاجر لهستان كه در خدمت نظام ايران بود به قتل رسيد.
نقشه حملات را كنت سيمونتيچ وزير مختار روسيه كشيده بود.” (“بررسيهاي تاريخي” سال چهارم، شماره يك، فروردين و ارديبهشت 1348). این حمله بعد از نزدیک به ۱۴ ماه یا هفتصد روز نظر به مقاومت قهرمانانهء مردم هرات به پیروزی نرسید و اردوی بزرگ ایرانی با تحمل تلفات و خسارات هنگفت جانی و مالی و روانی مجبور به بازگشت شد. دکتر مهدی ابو الحسنی ترقی علل شکست اردوی ایرانی در محاصرهء هرات را چنین خلاصه میکند:
“در صورت مساعدت و یاری روسها به ایران، بدون شک نیروی نظامی ایران موفق به تصرف هرات و تهدید مرزهای هندوستان انگلیس و حتی فتح این سرزمین میشد. اما مقاومت سرسختانه افاغنه به تشویق و با برنامهریزی افسر انگلیسی مانع از تحقق این امر شد. علاوه بر نقس الدرد پاتینجر… در عدم فتح هرات، ناتوانی و رهبری غلط فرماندهان ایرانی و حملات پراکنده آنان در ناموفق بودن محاصره هرات دخیل بود. حتی خود اِلدرد متحیر بود که چرا ایرانیان نتوانستند هرات را فتح کنند. این بخشی از واقعیات آن روز بود اما در حقیقت … اتکای دولتمردان ایرانی به وعده و وعیدهای روسیه تزاری و عدم حمایت روسیه از ارتش ایران به هنگام نیاز، موجب ناکامی این حرکت گردید… دولت ایران حاجیخان بهادر جنگ فرمانده سپاه ایران در جنگ هرات را معزول کرد.” (دکتر مهدی ابوالحسنی ترقی، پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، موسسهء مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران).
توجه کنید یک مورخ ایرانی با درجهء دکترا موجودیت یک “افسر انگلیسی” (جاسوس انگلیسی) را در شهر هرات دلیل عدم موفقیت اردوی بزرگ ایران میداند و همین مورخ در جای دیگری تایید میکند که این افسر یا جاسوس انگلیسی در لباس مبدل اول به عنوان تاجر اسپ و بعدآ با تقلب سید واهل طریقت بودن، بدون اجازه رسمی دولت افغانستان، به کابل رفته و از آنجا به هرات رسیده بود و هر لحضه انتظار گرفتاری و اعدام شدن و یا افتیدن به دام برده فروشان را نیز داشت. پس به این ترتیب اگر توضیح این دکتر تاریخ ایرانی را قبول کنیم مآمور 007 انتلیجنس سرویس دولت امپراتوری سلطنتی بریتانیا در آنزمان در هرات بوده و شکست اردوی ایران را که از جانب روسیهء تزاری کِمک هم میشده طراحی و اجرا کرده است! چگونه ممکن است شعور یک خوانندهء آگاه ایرانی را با اینگونه جعلیات به تمسخر گرفت؟ حد اقل این نویسنده، برخلاف سایر مورخین ایرانی، تهدید پنج کشتی جنگی انگلیسی را بالای بندر بوشهر بهانهء برای شکست قوای ایرانی بعد از نزدیک به ۱۴ ماه جنگ در اطراف هرات پیشکش نمیکند!
در بارهء شکست اردوی ایران در محاصرهء هرات محقق ایرانی علي اكبر بينا دكتراي رشته تاريخ مینویسد: “محمدشاه ناچار در 8 سپتامبر 1838م بي اخذ نتيجه از محاصره هرات دست برداشت … و به اين ترتيب دولت ايران عملاً از تصرف هرات چشم پوشيد و انگليسيها آن شهر را تسخير و اشغال كردند.” (“بررسيهاي تاريخي” سال چهارم، شماره يك، فروردين و ارديبهشت 1348هجری شمسی). این نویسنده و مورخ ایرانی، باز هم با درجه دکترا، هیچ ماخذی را برای این “اشغال خیالی هرات توسط انگلیسیها” ذکر نمیکند. حقیقت تاریخی آن است که انگلیسها نه تنها بعد از محاصره هرات بلکه متعاقب آن در سه جنگی که با افغانستان کردند (1839-1842م، 1878-1880م و 1919م) هرگز پایشان به هرات نرسید و هرگز این شهر مورد هجوم نیروهای انگلیسی قرار نگرفته و به تسخیر و اشغال آنها در نیامده است. سوال اینجاست که چگونه ممکن است ملت روشنفکری مانند ایران با اینگونه جعل واقعیات تاریخی دلگرم گردند؟ مگر اینکه اتکا به همچو جعلیات برای زنده نگهداشتن جنبش پان ایرانیزم پارسها لازمی باشد.
چند نکته در خلال این یادداشتها قابل تآمل اند: اول- با وجود ادعای مالکیت بر هرات، مورخین ایرانی در تمام اشارات هرات را شامل خاک افغانستان قلمداد میکنند. دوم- مطلب دیگری را که به وضاحت در نوشته های مورخین ایرانی میتوان مشاهده کرد اشارهء آنها به کشور “افغانستان” است. حتی یک نویسنده را نیافتم که سرزمین فعلی افغانستان را “خراسان” خطاب کرده باشد. در حقیقت تمام مورخین ایرانی در این یادداشتها خراسان را تنها شامل مشهد، نیشاپور، سبزه وار، مرو، خیوه، بادغیس و هرات و حوالی آنها میدانند. سوم- همچنان مطلب مهم دیگری را که به وضاحت در نوشته های مورخین ایرانی میتوان مشاهده کرد اشارهء آنها به “افغان” و “افاغنه” به معنی افراد مربوط به تمام اقوام مسکون افغانستان میباشد. اینگونه اشاره در ایران امروزی هم عام است مگر اینکه به غلط تصور کنیم ایرانیها تمام افتخارات مردم افغانستان را در جنگهای ضد هند برتانوی و ایران صفوی و قاجاری به “پشتونها” داده باشند.
سوم: مختصری از تاریخ هرات
از شهر باستانی هرات در کتاب زردشتی اوستا بنام “هریوا” یاد شده است. هرات به مثابه دروازهء ماوراالنهر (آسیای میانه) و هندوستان در عصر باستان در مسیر فتوحات کوروش و داریوش شاهان هخامنشی فارس (630-330 ق م)، اسکند مقدونی و سایر سایر فرماندهان گریکو باختری (323-239 ق م) و ساسانیها (224-651م) قرار داشت. نام باستانی هرات “آریا” بوده که در ادبیات دری به نام های هرا، هراه، هری وهریوا نیز خوانده شده است. ارگ شهر هرات مشهور به قلعه اختیارالدین بنایی تاریخی در شهر هرات بجامانده از روزگار اسکندر مقدونی است (به عکس بالا توجه کنید). ارگ هرات را که یکی از قدیمی ترین آثار باستانی افغانستان است توسط اسکندر پس از تصرف شهر (آرتاکوآنا ) یا هرات امروزی در آنجا برای نظامیان خود ساخته ساخت. این قلعه توسط مغولها ویران شد اما در عصر ملک فخرالدین آل کرت (1370م) توسط وزیرش اختیارالدین دوباره آباد شده که امروز بنام وی نامیده میشود. در بارهء قدامت شهر هرات چنین میخوانیم:
لهراسپ نهادش شهری بنیاد گشتاسپ در او بنای دیگر بنهاد بهمن پس از او عمارت دیگر کرد اسکندر رومیش همه داد برباد.
عربهای مسلمان بعد از تسخیر فارس (651م) ، مرو را در خراسان مرکز اداری و نظامی خود قرار داده از اینجا بالای خراسان، فارس، ماوراالنهر و سیستان حکومت میکردند. در آنزمان هنوزغزنی و کابل را هندوشاهان اداره میکردند. هرات در کنار نیشاپور و مرو یکی از سه شهر عمده و مرکز شرقی خراسان باستانی میباشد که امروزه اولی در قلمرو افغانستان، دومی در قلمرو ایران و سومی در قلمرو ترکمنستان واقع شده اند. طاهر که زادهء فوشنج هرات بود، بعد از ختم غایله امین الرشید از طرف خلیفهء عباسی مامون الرشید در سال 816م به حیث حاکم خراسان مقرر شد و برای هشت سال حکومت نیمه مستقل خودرا ایجاد کرد. موصوف شبی در سال 822م بعد از آنکه در یک نماز جمعه خطبه را بنام خلیفهء عباسی نخواند از طرف یکی از زنهای خود که گماشته مامون الرشید بود مسموم شده وفات نمود. بعد از طاهر پسر او طلحه در خراسان به حکومت رسید. طاهریان در مجموع شصت سال در خراسان بطور خود مختار حکومت کردند و در این مدت هرات از مصیبتها در امان بود. آنها اولین دولت خودمختار را در خلافت اسلامی ایجاد کرده استفاده از خط و کتابت عربی را در زبان دری رواج داند. با اضمحلال سلطهء طاهریان، یعقوب لیث صفار موسس سلسلهء صفاریان از زرنچ نیمروز علم برافراشته و در سال 867م هرات را بدست آورد و تا سال 950م جز قلمرو آنها، بطور نیمه مستقل از خلافت عباسی، اداره میگردید ودر این ایام با شکست زمامداران هندوشاهی کابل را بدین اسلام مشرف ساخت. در زمان صفاریان برای بار اول شعر گفتن بزبان دری مطابق به عروض عربی مروج شد. با شکست عمر و لیث صفار بدست اسمعیل بن احمد سامانی، هرات توسط گماشتهء او ابوعلی سیمجور اداره میشد (950م-993م).
در دوران سامانیان شهر هرات از مقام و منزلت خاصی برخوردار بود تا جاییکه نصر بن احمد سامانی چهار سال را در این شهر گذرانید و اراکین همرکاب او رودکی سمرقندی را وادار کردند تا شاه را ترغیب به بازگشت به ماوراالنهر سازد و رودکی این قصیده معروف خودرا در آنزمان نوشت و سبب بازگشت شاه به بخارا شد:
بوی جوی مولیان آید همی – یاد یار مهربان آید همی ریگ آمو و درشتی راه او – زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست – خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا! شاد باش و دیر زی – میر سویت شادمان آید همی میر ماه است و بخارا آسمان – ماه سوی آسمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان – سرو سوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود آید همی – گر به گنج اندر زیان آید همی.
از قول جهانبخش ثواقب میخوانیم که: “در واقع، هر چند بنیانگذار حقیقی امارت سامانیان، نصر بن احمد بود، اولین پادشاه مستقل این خاندان، برادر او اسماعیل بن احمد است که بعد از مرگ نصر بن احمد(279 ه)توانست با پیروزی بر عمرو لیث صفار، حکومت سامانیان را در ماوراء النهر استوار سازد و حکومت او از طرف خلیفه معتضد عباسی به رسمیت شناخته شد. به نوشته نرشخی: “چون خبر وفات امیر نصر به امیر المؤمنین معتضد بالله رسید، منشور عمل ماوراء النهر به امیر اسماعیل بداد. (نرشخی، تاریخ بخارا، ص 94.کامل، ج 13، ص 70.) “اسماعیل سامانی” نیز به پاس حمایت خلیفه، تا پایان زندگی تابع وفادار او باقی ماند. وی که مردی دلیر و پر تحرک بود، به یک سلسله فعالیتهای سیاسی پرداخت و فتوحاتی نمود که در اثر آن، موقعیت و مقامش بالا رفت و به تدریج توانست همه نواحی ماوراالنهر را به زیر اطاعت حکومت خویش درآورد. اسماعیل مرکز امارت خویش را در بخارا قرار داد که نزدیکترین شهر به سرحد خراسان و ماوراء النهر بود و به قول اصطخری هر کس آنجا میبود خراسان را رو به روی خویش داشت و ماوراء النهر را پشت سر. (مسالک و ممالک، ص 245).” (پرتال جامع علوم انسانی، سامانیان و نظام خلافت عباسی). به هرصورت ابوعلی سیمجور در سالهای اخیر حکومت خود از دادن مالیات و باج به امرای سامانی بخارا خودداری کرده هرات را تا شکست او بدست سبکتگین امیر غزنی در سال 993م، مستقلانه اداره کرد. بعد از ابوعلی سیمجور هرات جز امپراطوری وسیع غزنوی شد که از غزنی اداره میشد.
هرات در اواخر زمامداری غزنویها بدست سلطان سنجر سلجوقی افتاد و توسط تاج الدین یلدوز و بعد از او غلام بها الدین طغرل حکام سلجوقی اداره میشد. هرات در سال 1169م توسط سلطان غیاث الدین غوری فتح شد. سلطان غیاث الدین غوری ۴۳ سال در هرات حکومت کرد و مسجد جامع معروف شهر هرات یاد گاری از دوران زمامداری او در هرات است. موصوف در سال 1202م در شهر هرات در گذشت و در محوطه مسجد جامع هرات دفن گردید.
سلطان محمد خوارزمشاه بعد از سال 1206م شهر هرات را فتح میکند. مرکز خوارزمشاهیان شهر گرگنج بود که در جنوب جهیل آرال در ترکمنستان امروزی واقع شده است که در سال 1219م بدست مغولان افتاد. گفته میشود که چنگیز مغول با داشتن چین در زیر سلطهء خود نیازی به جهانگشایی بجانب مغرب و جنوب نداشت و تنها خواهان برقراری روابط تجارتی با همسایگان غربی خود در آسیای میانه و جنوب که از طرف محمد خوارزمشاه اداره میشد بود. اما جوابهای تند سلطان محمد خوارزمشاه به پیغامهای دوستانهء چنگیز خان و قتل تجار و فرستادگان او و فروش اموال ایشان نشانهٔ بیتدبیری و آشنا نبودن او به قواعد سیاست را نشان داده سبب خشم چنگیز و هدف انتقامجویی او گردید.
همچنین سلطان محمد و مادر او درهیچ یک از ممالک تحت سلطه خود از کاشغر (شهری در نواحی مرزی غربی چین امروزی) گرفته تا عراق یک نفر پادشاه مقتدر را مستقل باقی نگذاشتند و در هنگام حمله از مقابل ایشان گریختند، به همین جهت در سرتاسر امپراطوری کسی که بتواند رهبری را در دست گرفته و در مقابل مغول بایستد باقی نمانده بود. نفوذ ترکان خاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه، و نبودن اتفاق بین او و پسرش تا حدی بود که سلطان محمد حتی در انتخاب ولیعهد کشور از خود اراده نداشت و باید از حکم مادر پیروی میکرد. محمد خواَرزمشاه با دو بارکشتن فرستاده گان چنگیزو َرد کردن دست دوستی و تجارت با آنها خشم مغولان را بر انگیخت و در نتیجه مغولان از سال 1219م تا 1222م تمام شهرهای ماوراالنهر را یکی بعد از دیگری اشغال میکنند و محمد خوارزمشاه فراری میگردد.
چنگیز پسر خود تولی را به خراسان مأمور کرد (618 ه ق، 1221م). تولی خراسان را از مرو تا بیهق (سبزوار) و از نسا و ابیورد تا هرات یکی بعد دیکری اشغال نموده و آنجا را همانند شهرهای ماوراءالنهر تخریب کرد. در این زمان بود که دختر چنگیز و زن تغاجار که شوهرش در محاصره شهر نیشابور کشته شده بود، برای انتقام به این شهر رسید. به دستور او شهر به آتش کشیده شد و ۷ روز بر ویرانههای آن آب بستند و سپس در آن جو کاشتند. تولی پس از محو کردن نیشابور راه هرات را پیش گرفت و یکی از سرداران خویش را با ۴۰۰ مرد جنگجو آنجا گذاشت. در مرو نیز مردم به امید غلبهٔ جلالالدین (پسر و جانشین محمد خوارزمشاه) بر مغول شورش کردند و شهر دوباره به دست یاران جلالالدین افتاد. آنان حاکم دست نشاندهٔ مغول در مرو را کشتند. پس از آن لشکریان چنگیز به قصد خوابانیدن شورش مردم رسیدند و جمعیت ساکن مرو را به اقسام شکنجه از قبیل مثله کردن و سوزاندن در آتش کشتند. در هرات نیز مردم به رهبری ملک شمسالدین جوزجانی شوریده و حاکم مغولی را کشتند. چون این خبر به چنگیز رسید پسر خود تولی را سرزنش کرد و گفت “اگر بار اول تو تمامی مردم هرات را میکشتی چنین فتنهای بروز نمیکرد.” و دستور داد که از مردم آن شهر احدی را زنده نگذارند. شهر ۶ ماه و ۱۷ روز تحت محاصره بود تا آنکه در جمادیالثانی سال ۶۱۹ق (1222م) شهر به تصرف مغول درآمد و آنان به هر کس که دست یافتند، کشتند و شهر را ویران کردند. پس از خرابی مرو، هرات و نیشابور قیام مردم سرزمینهای جنوب ماوراءالنهر به زودی خوابید.چنگیز پس از فتح طالقان (طالقان بلخ) و بامیان با گروه زیادی به سوی غزنی رفت.
بعد از مرگ چنگیز هرات و توابع آن و فارس توسط هلاکو خان مغول اداره میشد. بعد از مرگ هلاکو ملک شمس الدین کرت که اجداد او به سلطان غیاث الدین غوری میرسد از طرف اباقاخان نواسهء چنگیز به حکومت هرات، سیستان، اسفزار، غور، غرجستان، و فراه مآمور شد و تا سال 1279م برای سی و سه سال در قدرت بود. اینها به آل کرت مشهور اند و در مجموع ۱۴۰ سال از مرکزیت هرات بالای اکثریت سرزمینهای امروزی افغانستان حکومت کردند. در این دوران به امپراطوری مغولان در سمرقند وایلخانان مغولی که پایتخت آن تبریز بود وفادار بوده هرات و سایر مناطق تحت قلمرو خودرا در افغانستان امروزی از گزند حوادث بدور نگهداشتند.
در سال 1339م ملک معزالدین حکمران هرات شد و این زمانی بود که ستاره اقبال حکومات اولادهء هلاکو خان مغول در ایران و عراق رو به نزول بوده آخرین سلطان این سلسله سلطان ابَوسعید بهادر خان برای مقابله با اورنگ شاه مغول برآمد و در راه مریض و وفات یافت. از این زمان به بعد با استفاده از جنگهای داخلی بازمانده گان ایلخانان مغول در ایران، ملک معزالدین در هرات بنام خود خطبه خوانده اعلان استقلال سرزمینهای خودرا که شامل بخش بزرگ افغانستان امروزی بود نموده و تا سال وفات خود (1374م) مستقلانه در هرات حکومت کرد. با حمله و محاصره هرات توسط امیر قرغن برلاس از ماوراالنهر مغولها کوشیدند تا هرات را دوباره زیر قیادت خود آورند مگر بعد از چهل روز محاصره شکست خورده به ماوراالنهر برگشتند. بعد از ملک معزالدین پسر او ملک غیاث الدین پیرعلی به حکومت هرات رسید که بعد از ۱۲ سال حکمرانی در سال 1387م توسط امیر تیمور لنگ (771-807 هجری قمری1370-1405م) برانداخته شد و هرات زیر حکومت تیموریان قرار میگیرد.
تیمور پسر خود معین الدین شاهرخ تیموری (807-850 هجری قمری1405-1447 م ( را به حکومت خراسان در هرات میگمارد. او چهارمین پسر تیمور گورکانی و یکی از جانشین او و از بزرگترین پادشاهان تیموری است. پس از مرگ تیمور حاکمانی که از ترس حاضر به اطاعت او شده بودند هر کدام علم استقلال برافراشتند. هریک از فرزندان تیمور نیز در گوشهای حکومتی تشکیل دادند. سرانجام شاهرخ با غلبه بر رقبا به عنوان جانشین پدر حکومت را در دست گرفت. شاهرخ برخلاف پدرش مردی آرامش طلب بود وبه عمران وآبادانی علاقه بسیار داشت. این وضع در زمان جانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغ بیگ (850-883 ه. ق/1441-1449 م) حکمران امپراتوری تیموری شد. شاهرخ هنرپرور و ادبدوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورشهای جدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی خراسان زمین همت گمارد. او پایتخت خود را از سمرقند به شهر هرات منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت. همسر او گوهرشاد نیز بناها، مساجد و مدارس بسیاری بنا کرد که مسجد گوهرشاد مشهد، مسجد گوهرشاد هرات و مدرسه گوهرشاد در هرات از آن جملهاست.
در سالهای اخیر حکومت تیموریان هرات در زمان سلطان حسین بایقرا در ماوراالنهر شیبانی خان ازبک که از اخلاف جوجی پسر چنگیز بود در ماوراالنهر به قیادت ازبکها رسیده و به سرعت دامنهء حکومت خودرا به خراسان امتداد میداد. در این زمان کابل بدست بابر یکی دیگر از شاهزده گان مغولی/تیموری افتاده بود. سلطان حسین بایقرا از بابر دعوت میکند که به هرات بیاید اما قبل از رسیدن بابر سلطان حسین بایقرا وفات میکند. وقتی بابر به هرات میرسد میبیند که سلطنت سلطان حسین بایقرا مساویانه میان دو پسر او تقسیم شده است و هردو در هرات حکومت میکنند. بابر زوال این حکومت را بدست شیبانی خان ازبک حتمی دانسته و از راه هزاره جات به کابل بر گشته دیری نمی گذرد که هرات بدست شیبانی خان ازبک سقوط کرده و بدین سان دوران شگوفان تیموریان هرات به پایان میرسد. زمانی که شیبک خان ازبک به خانی ازبکان رسید و برای تسخیر ماوراءالنهر به جنگهای پیاپی با سلطان حسین میرزا تیموری پرداخت. سرانجام پس از سالها جنگ، در ۷ محرم ۹۱۳ ه.ق ( 1516م) جنگ بادغیس میان شیبک خان ازبک و پسران سلطان حسین بایقرا رخ داد. در این جنگ ازبکان بر تیموریان پیروز شدند و بر ماوراالنهر و مرکز آن سمرقند چیره شدند. ازبکان به سرعت خراسان را نیز با کشتار و غارت تصرف کردند. در این زمان در ایران صفویها در صدد ایجاد یک دولت مقتدر هستند و منافع آنها در شمال شرق با شیبانی خان ازبک تلاقی میکند. محمد مهدی در دانشنامه آریانا مینویسد: “شیبک خان بهمناسبت نام جدش “شیبانی” تخلص میکرد. وی مردی بسیار دلیر و جنگجو و خودخواه و متعصب بود.
در سال ۹۰۶ ه.ق (۸۷۹ خ) قسمتی از ماوراءالنهر را با شهر سمرقند از یکی از نوادگان امیر تیمور گرفت و بهسلطنت نشست و از آن پس تا سال ۹۱۳ ه.ق (۸۸۶ خ) نیز تمام ترکستان و ماوراءالنهر را با سراسر خراسان و استرآباد را از دست بازماندگان سلطان حسینمیرزا بایقرا و دیگر جانشینان تیموری بدرآورد و از مغرب و جنوب با ولایت عراق عجم، کرمان و یزد که در قلمرو شاه اسماعیل یکم صفوی بود همجوار شد. از آنجا که شیبک خان در مذهب تسنن و شاه اسماعیل در مذهب تشیع تعصب وافر داشتند، با هم بهسختی دشمن میورزیدند. از این روی، خان ازبک، شاه اسماعیل را بهچشم دشمن مینگریست و او را در نامهها تحقیر میکرد. سرانجام، شاه اسماعیل در سال ۹۱۶ ه.ق (۸۸۹ خ) با لشکر بسیار بهخراسان تاخت و شیبکخان از بیم او به قلعهٔ مرو پناه برد و محاصره شد. شاه اسماعیل عاقبت او را بهحیله از قلعه بیرون کشید و بهجنگ وادار ساخت. در نبرد مرو که در نزدیک قریه محمودآباد در سهفرسنگی مرو میان دو حریف درگرفت، پس از کشتاری هولناک ازبکان را شکست داد. شیبکخان با گروهی از همراهان در چهاردیواریی محصور شدند و خان در زیر سم اسبان لشکر خود پایمال گردید و جسدش را نزد شاه اسماعیل بردند و سرش را از تن جدا کردند و پوست سرش را پر از کاه کرده برای سلطان بایزید دوم عثمانی فرستادند و استخوان سرش را طلا گرفتند و از آن جام شراب ساختند.” بدین سان شهر هرات در سال 1519م بدست صفویها افتاد.
قیام ابدالیان هرات بعد از دوره کوتاه شیبانی خان ازبک هرات برای ۱۸۷سال بعدی توسط صفویها اداره میشد. شاه عباس صفوی نیز در همین شهر متولد شده بود. هنگامى که کیخسرو خان گرجى عازم قندهار بود، عبدالله خان ابدالى را که قوم او با افغانهاى غلجایى دشمنى داشت، به حکومت هرات منصوب نمود. چون کیخسرو خان کشته شد و سپاهیان صفوى از افغانهای غلجایی به قیادت میرویس خان در نزدیکی قندهار شکست خوردند، افغانهاى ابدالى مقیم هرات هم به قیام دست زده و هرات را از قبضهء صفویها خلاص ساختند. در این زمان شاه سلطان حسین صفوی از اصفهان به قصد بنیه ایشان حرکت کرد، اما از تهران جلوتر نرفت و سردارى را به سرکوبى ابدالیان فرستاد. ابدالیان، سردار ارسالى شاه را نیز به قتل رساندند. محمد احمد پناهی سمنانی مینویسد: “غارتگریهای عبدالله خان حاکم قندهار و عدم توجه شاه سلطان حسین صفوی به شکایات مردم قندهار از دست ستمهای او، تمایل مردم قندهار به ویژه قوم غلزایی را به پیوستن به حکومت مغول هند، به امید وضع بهتر، بیشتر کرد. برای کنترل طغیانهای قندهار، شاه سلطان حسین یکی از والیان خود به نام گرگین را برای در مشت گرفتن غلزاییها، به حکومت قندهار منصوب کرد. در قندهار شخص با نفوذی به نام میرویس که نقش مؤثر و قاطعی در پی ریزی و سازماندهی نهضت ضد صفوی در میان افغانها داشت، هنگام انتصاب گرگین به سمت حکمران کل قندهار، کلانتری آن شهر را بر عهده داشت. میرویس که مردی باهوش و سیاستمدار بود نهایتاً گرگین را توسط افغانها و سربازان گرجی، به قتل رساند. شاه سلطان حسین طی هفت سال حکمرانی میرویس بر قندهار، نتوانست او را به زانو درآورد و میرویس به صورت خود مختار قندهار را اداره میکرد. نهایتاً” پس از مرگ میرویس، میرعبدالعزیز یا میر عبدالله برادر میرویس جانشین او شد اما … محمود افغان فرزند ارشد میرویس، با قتل میر عبدالله کنترل قندهار را به دست آورد.” (محمد احمد پناهی سمنانی،” تراژدی ناتوانی حکومت”،چاپ اول، انتشارات کتاب نمونه، ۱۳۷۴). گزارشگر و محقق ایرانی بهرام مشیری در یکی از برنامه های تلویزیونی خود میگوید: “این حملهء افاغنه بر ایران را دیگر به کنار بگذارید، اینها مانند مغول و تیموریها که نبودند، اینها مانند ما از یک حوزهء فرهنگی بودند. گرگین را وقتی به حکومت قندهار اعزام کردند بهش گفتند از ظلم و شکنجه هیچ کمی نکنید. اینها سنی هستند تا میتوانید بالایشان ظلم کنید. خوب آنها هم بجان رسیدند و آمدند پایتخت را گرفتند. آن اشرف افغان در زمان حکومتش یک دفاع جانانه هم از ایران در برابر عثمانیها کرده و عثمانیها را شکست هم داده است…”. نا گفته نماند سکه های اشرفی طلا که در ایران معمول شد در زمان اشرف هوتکی ضرب زده شده و بنام او معروف شدند.
علاوه بر قندهار و هرات، در سایر نقاط مفتوحهء صفویها نیز به تدریج دامنه طغیان وسعت یافت. از یک سو، اعراب خوارج عمان، آن نواحى را زیر استیلاى ایران بیرون آوردند و از سوى دیگر، حکمران پیشین شهر تون – ملک محمود سیستانى – که خود را از بازماندگان صفاریان مىدانست در 1122ق / 1710م بر مشهد حمله برد و در خراسان به استقلال به حکومت پرداخت. محمود افغان با استفاده از این ناتوانی دولت صفوی به ایران لشکر کشی میکند و بعد از محاصره اصفهان دولت صفوی را سقوط داده دولت افغانها را در ایران برقرار میسازد.
طوریکه میبینیم هرات در مسیر لشکرکشیهای سامانی، غزنوی، غوری، سلجوقی، مغولی برای تسخیر خراسان، سیستان، کابلستان، زابلستان، فارس، عراق و شام همواره مورد تاخت و تاز جهان گشایان قرار گرفته است. بعد از تیموریان، هرات شاهد لشکرکشیهای ازبکها، صفویها، افشاریها قرار گرفته و از سال 1747م به بعد به مثابه دژ مستحکم غربی بخش جدا نا پذیر کشور مستقل افغانستان بوده تمام دسایس و لشکر کشیهای زمامداران فارس را برای گرفتن آن نقش بر آب کرده است.
چهارم: بازی بزرگ استعماری
در اوایل قرن نزدهم که انگلستان تسلط خودرا بالای هندوستان قایم کرده بود برای حفظ آن از سه خطر در هراس بود:
– حمله ی زمانشاه درانی پادشاه افغانستان به دعوت مهاراجه های هند برای اخراج انگلیسها؛
– ظهور ناپلئون و احتمال اتحاد با دولت عثمانی و خطر حمله او به هندوستان از طریق ایران و افغانستان؛ و
– فتوحات روسها در آسیای مرکزی و خطر حمله احتمالی امپراتوری روسیهء تزاری به هندوستان از طریق ایران و افغانستان.
این سه خطر خارجی زمامداران انگلیسی را واداشت تا برای حفظ مستعمرات خود در جنوب آسیا به خصوص هندوستان، با ایران روابط دوستانهتری برقرار سازد. اعزام سرجان ملکم به ایران در سال 1800م از طرف وایسرای کل هندوستان و امپراتور بریتانیا و عقد قرارداد با ایران در همین راستا بود. سرجان ملکم در پائیز سال ۱۱۷۹ ق (۱۸۰۰ میلادی)، وارد بوشهر شد و سپس به تهران آمد. در جنوری ۱۸۰۱ میلادی، قرارداد سیاسی و تجاری بین دولتهای ایران و انگلیس منعقد شد. با انعقاد این قرارداد، فتحعلی شاه دستور داد در تمام کشور باید با عمال دولت انگلیس همراهی شود و از ورود فرانسویها به نواحی جنوبی ایران و بنادر خلیج فارس ممانعت شود. علاوه بر آن دولت قاجاری فارس متعهد شده بود که در صورت حملهء افغانها به هند برطانوی برضد افغانستان لشکرکشی کند. مورخ ایرانی مشیری مینویسد: “در فصل پنجم عهدنامه مفصل میان ایران و انگلستان آمده بود: «هرگاه افاغنه را با اولیای دولت انگلیس نزاع و جدالی باشد اولیای دولت ایران سپاه تعیین نموده بقسمی که مصلحت دولتین باشد بدولت انگلیس اعانت و امداد نمایند و وجه اخراجات آن را از اولیای دولت انگلیس بگیرند.» (مشیری، 1347، 44-43). در این قراردادها ایران تعهد کرده بود تا اجازه ندهد فرانسویها در ایران فعالیت کنند. فتحعلی شاه با آغاز ارتباط نزدیک با انگلیسیها، دستور اخراج فرانسویها را صادر نمود و اعلام کرد: “هرجا فرانسویها بخواهند به خاک ایران قدم بگذارند، آنان را توقیف و حبس خواهند کرد.” همچنان ایران امتیاز فعالیت تجارتی را ازبنادر خود در انحصار انگلستان قرار داد (محمود محمود[1]، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نزدهم میلادی، تهران ۱۳۵۳هجری ش). در عوض افسران انگلیس متعهد به تجهیز و تعلیم قوای توپخانه ایران شدند.
مقابله با خطر افغانستان
در افغانستان زمانشاه افغان نواسه احمدخان ابدالی بعد از وفات پدرش تیمورشاه به تخت پادشاهی نشست. محمود و فیروز، دو برادر ناراض زمانشاه، برای جلب مساعدت فتحعلی شاه علیه زمان شاه به دولت ایران پناهنده شدند. در این زمان به قول مورخ ایرانی محمود محمود: “زمان شاه سفیری نزد حاج ابراهیم خان کلانتر صدر اعظم ایران فرستاد و خواهان الحاق خراسان (مشهد، نیشاپور، تربت جام و توابع آن-نویسنده) به افغانستان شد. این موضوع خشم شهریار ایران را برافروخت.”
دکتر مهدی ابوالحسنی ترقی در نشریه انترنتی “پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران” به نقل از جورج پاتینجر مینویسد: که “انگلیسیها خود معترفند که اگر یک افغانستان دشمن، تهدیدی برای هند بریتانیایی بود این دشمنی را ما برانگیختیم.” (پاتینجر، 1379، 19). او مینویسد که “چهار مرتبه لشکرکشی افغانها به سوی هندوستان از سال 1748 م تا اواخر 1759م به منظور جهانگیری نبود.” قراریکه میدانیم افغانها بعد از هر حمله دوباره به کشور خود باز گشتند. او مینویسد: “مظالم بیش از حدّ و اندازه انگلیسیها نسبت به مردم صبور و صلحجوی هندی به حدی شدید و بیرحمانه بود که آنها را علیه خود برانگیخته و امرای هند که در مضایق شدید قرار گرفته بودند از زمانشاه افغان نواده احمدخان ابدالی استمداد و یاری طلبیده، او را برای نجات و خلاصی سرزمینهای خود به جنگ و حمله به اردوگاههای انگلیسی تحریض و تحریک کردند. نیز تعهد و تقبل نمودند که روزی یک لک روپیه خرج اردوی او را بدهند.” این مطلب را محمود محمود در کتاب تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی هم میخوانیم (محمود محمود ص ۱۱). لرد جان راسل، از نمایندگان پارلمان انگلستان، بعدها گفت: «در هندوستان عقیده عمومی بر این است که ورود ارتش فاتحین به هند نه تنها در مناطق تحتالحمایه بلکه در خود هند انگلیس هم باعث شورش عمومی خواهد گردید.» (سیمونیچ، 1353، 152). در 1798م ریچارد ولزلی فرماندار جدید هند، از لشکرکشیهای زمانشاه افغان پریشان خاطرگردید. از سوی دیگر تیپوسلطان که در میسور جنوب هند برضد انگلیس ها قیام کرده بود نیز درصدد جلب حمایت فرانسویان برای اخراج انگلیسیها و با حکام افغان در تماس بود (پاتینجر، 39).
انگلیسیها از اردوکشی زمانشاه (1798-1799م) به وحشت افتادند و دربار ایران را با دادن رشوه و وسائل دیگر واداشتند تا لشکر به سوی افغانستان بکشد (مشیری، 1347، 19-18؛ پاتینجر، 1379، 40.، محمود محمود، ص ۱۱). در روضه الصفای ناصری[2] از قول محمود محمود میخوانیم که “در این هنگام مهد علی خان بهادر جنگ از جانب فرانروای هندوستان نامه و تحفهء پادشاه انگلیس را حامل و …اواخر ربیع الولی ۱۲۱۴ بشرف تقبیل پادشاه اسلام مشرف شد …چون بعد از نادر شاه افشار احمد خان افغان حکومت افغانستان یافت …در این ایام ویلیام چهارم پادشاه انگلیس هندوستان را به تصرف در آورد …و ضمنآ تمنی نمود که دولت بهیه ایران را بادولت بهیه انگلیس موافقتی باشد که افاغنه قصد تسخیر هندوستان ننمایند و سپاه ایرانشاه آن طایفه را آسوده نگذراند که به فکر عزیمت هندوستان در افتند…پس از روزی.چند پادشاه حکمت آگاه گیتی پناه مهدی علی خان نواب را رخصت داده مخلع و خورسند با جواب نامه ملاطفت ختامه روانه مقصد فرمود.” (محمود محمود، ۱۳۵۳، ص ۱۲).
فتح علی شاه قشون ایرانی را برای حمله به افغانستان در اختیار محمود قرارداد. “زمان شاه به پشت دروازههای هند رسیده بود که در همین زمان خبر لشکرکشی شهزاده محمود با قشون ایرانی به سوی افغانستان را دریافت کرد و بلافاصله به کشورش مراجعت نمود. اما قندهار به دست محمود افتاده بود. میان دو برادر نزاعی درگرفت. زمانشاه شکست خورد و اسیر و از دو چشم نابینا شد و وزیرش وفادار خان به دست محمود شاه کشته شد. حکومت هندوستان که از مدتها از خوف ووحشت آنها راحتی نداشت اینک با کورشدن او و افتیدن سلطنت افغانستان بدست محمودشاه آسوده و راحت شدند. این بود اوضاع افغانستان در سال ۱۲۱۵هجری ق مطابق 1800میلادی”. (محمود محمود، ۱۳۵۳، ص ۱۴).
این حادثه سرآغاز بی ثباتی دولت افغانستان و خانه جنگیهای بیشماری گردید که زمینه های مداخلات و تجاوز مستقیم نظامی انگلیس و مداخلات ایران و روسیه را برای سالیان زیادی در امور افغانستان فراهم نمود.
هند برطانوی، روسیه، ناپلُیون و ایران
انگلیسها اهداف دوگانهء را در قبال افغانستان در پیش گرفتند: از یکطرف واقف بودند تا زمانی که یک افغانستان یکپارچه و واحد در تحت حاکمیت حکومت درانی قرار داشت، خطر حمله افغانها به هندوستان همیشه موجود بود و امکان عملیکردن نیّات انگلستان میسر نمیگردید؛ اما از جانب دیگر موجودیت یک افغانستان با حکومت مرکزی ضعیف و دوست با انگلیسها برای جلوگیری از حملات احتمالی ناپلیون و تزار روسیه بالای هندوستان از طریق ایران و افغانستان ضروری بود. گزارش افسر انگلیسی آرتور کنلی که در 1831م از راه سنپترزبورگ به هند بازمیگشت حاکی از آن بود که اگر روسها خیوه را بگیرند، تهدید واقعی تهاجم آنان از طریق ایران و هرات به میان میآید. به نظر او بهترین وسیله برای مقابله با این تهدید افغانستان میتوانست باشد (پاتینجر، 1379، 43-42). این هدف دوگانه انگلیسها با تشکیل امارتهای نیمه مستقل در افغانستان مانند هرات، قندهار و کابل در اثر لشکرکشی ایرانیها به افغانستان به تحریک انگلیسها میسر گردید. با لشکر کشی ایرانیها به حمایت شاه محمود برضد شاه زمان که در نتیجه آن موصوف عزل و کور شد اختلافات میان شهزاده گان افغان تشدید شده بالاخره عملا منجر به ایجاد یک کنفدراسیون امارتهای نیمه مستقل در افغانستان شد. در سال 1837م دوستمحمدخانِ بارکزایی امیر کابل و برادرش کهندلخان، امیر قندهار از دشمنان دیرینه کامرانمیرزای درانی در هرات بودند. بنابراین وایسرای هند، لرد آکلند، بعد از سال 1837م تمام تلاش خود را مصروف نمود تا از یکطرف ایالات افغانستان به همین شکل حائلی در مقابل روسیه و ایران برای هندوستان باقی بماند (کلی، 1373، 16) واز جانب دیگر تدارک یک لشکر کشی بسوی افغانستان رابرای تبدیل کردن آن به یک مستعمره و یاحداقل نصب یک شاه که تابع شان باشد (در آن هنگام شاه شجاع که بعد از شکست در کابل به هند پناه برده بود) آغاز کرد.
محمدشاه قاجار تصميم گرفته بود به هرات لشكركشي نمايد به طوري كه اقدامات نمايندگان دولت انگليس براي جلوگيري و ممانعت از تصميم محمدشاه به نتيجه نرسيد؛ زيرا از يكطرف محمدشاه شخصاً مايل بود كار هرات رايكسره نمايد از طرف ديگر نمايندگان دولت روس محمدشاه را به اين لشكركشي ترغيب ميكردند؛ اين موضع از گزارش مورخ 8 ژوئيه مستراليس به لرد پالمرستون روشن ميگردد، ـ در اين گزارش نمايندهي بريتانيا اظهار ميدارد كه: “دولت روسيه و نماينده آن دولت شاه را به قشونكشي به سمت هرات تشجيع ميكنند. در گزارشات قبلي راجع به تذكرات خود به دولت ايران براي حفظ صلح نوشتم ولي اصرار روسها بالاخره منجر به جنگ خواهدشد. در آخرين مذاكره كه با حضور حاجميرزاآقاسي و ميرزا مسعود وزير خارجه ايران داشتم به آنان تذكر دادم كه اقدام دولت ايران به لشكركشي افغانستان عدم توجه دولت ايران را به عدم تمايل دولت انگلستان نشان خواهد داد. ميرزاآقاسي تذكرداد كه افغانها در معيت تركمانان اراضي ايران را غارت كرده رعاياي ايران را به اسارت بردهاند. اطلاعات رسيده دال بر اين است كه ميرزا مسعود وزير خارجه ايران پروژه دولت روسيه را پشتيباني ميكند.” 6
در تعقيب همين گزارش دو روز بعد يعني در دهم ژانويه 1836 مستراليس به لردپالمرستون از طرز رفتار مأموران دولت روس نسبت به انگليسيها شكايت كرده اظهار ميدارد: “نفوذ روسها در دربار ايران روزافزون است و به نظر ميآيد روسها ايران را به يك لشكركشي به طرف شرق تشويق ميكنند. منظور روسها از تعقيب اين سياست اين است كه «خيوه» را تصرف كند و توجه ايران را به سمت افغانستان معطوف سازند.”(7) در دنبال همين گزارش در تاريخ 15 ژانويه 1836 مستر اليس به لرد پالمرستون طي گزارش مبسوطي مينويسد: “من دولت ايران را به معاهدهي ايران و انگليس متوجه ساختم و تذكر دادم كه اين اقدام دولت ايران منافع و امنيت امپراطوري هند انگليس را به خطر مياندازد و به اولياي ايران اخطار كردم كه دولت انگلستان نميتواند به عمليات لشكركشي ايران به سمت افغانستان نظاره كند ودر نتيجه نفوذ دولت روس به سمت هندوستان توسعه يابد. سفارت ما در تهران در مقابل نفوذ فوقالعاده قوي روسها در دربار ايران وضع بدي دارد.”
يك ماه بعد يعني در 15 فوريه 1836 در مورد اقدامات روسها در مشرق ايران مستر اليس در گزارش شماره 18 خود به لرد پالمرستون چنين بيان ميكند: “در اينجا از نظريات روسها درباره خيوه صحبت ميكنند و ميگويند براي حفظ تجارت و اتباع روس دولت تزاري روسيه مشغول تهيه استحكامات ميباشد. من بايد متأسفانه به لرد بگويم كه شاه ايران باز از لشكركشي به سمت هرات صحبت ميكند.”( 8 )
كاپيتان هنت در كتاب جنگ ايران و انگليس در اين مورد چنين مينويسد: “در آن اوان مأموران انگليسي جهد داشتند كه شاه جوان ايران را به هر ترتيبي كه هست از قشونكشي به هرات منصرف نمايند و سعي كنند قضايا به وسيله مذاكرات دوستانه حل و تصفيه شود ولي «كنت سيمونتيچ»(9) وزيرمختار روس به پادشاه ايران توصيه كرد كه تسخير هرات كه فعلاً با دههزار نفر مرد جنگي امكانپذير ميباشد به طور قطع بعدها با چندين برابر اين عده هم ممكنالحصول نخواهد بود. اسناد پارلماني كه حاوي نكات مهمي راجع به ديپلماسي روسيه است حركات عجيب و غريب دولت روس را به خوبي روشن ميسازد. اجمالاً اقدامات «كنت سيمونتيچ» به قدري برخلاف مواعيد دولت روس بود كه لرد پالمرستون بالاخره در 1837 به «اورل اودرهام»(10) وزير مختار بريتانيا مقيم «سنپطرزبورگ» نوشت و به مشاراليه دستور داد كه اقدامات خلاف «كنت سيمونتيچ» را به دولت روس خاطر نشان سازد. وزير مختار بريتانيا بر طبق دستور با دولت مشاراليه وارد مذاكره شد و «كنتنسلرود» (11) در جواب اظهار داشت معلوم ميشود بعضي حوادث موجبات سوء تفهام براي «كنت سيمونتيچ» فراهم كرده والا به مشاراليه دستور صادر شده است كه شاه رادر موقع و نسبت به هر موضوعي از جنگ منصرف نمايد. ولي با اين وصف نه فقط «سيمونتيچ» شاه را به تسخير هرات تشويق و ترغيب مينمود بلكه حاضر شد كه خود نيز شخصاً در بعضي از خدمات نظامي شركت نمايد.”( 12)
در اين مورد مستراليس در گزارش شماره 35 مورخه 16 آوريل 1836 به لرد پالمرستون چنين مينويسد: “اطلاعات رسيده مشعر بر اين است كه همكاري نزديك بين روسيه و ايران در قضاياي هرات موجود است. از طرف حاجميرزا آقاسي اطلاع داده شده روسها وعده دادهاند در لشكركشي هرات همكاري كرده و كمك مستقيم يا غير مستقيم نظامي خواهند نمود.” (19)
مستر اليس نماينده دولت انگلستان در تهران طي نامه مورخ فوريه 1836 به شاهزاده كامران ميرزاي هرات نوشته متذكر شده است: «دولت بريتانياي كبير مايل است و نفوذ خود را به كار خواهد برد كه صلح را در آن ناحيه حفظ كند. دولت بريتانيا به علت مراوده و تجارت با افغانستان همواره آرزو داشته كه اوضاع آن سامان مرفه و آسوده باشد. من به شما يادآور ميشوم و موقع تبريك جلوس شاه تذكر دادم كه بايستي صلح را در قسمت مشرق ايران حفظ كند و از جنگ پرهيز نمايد و در اين مورد مسئولان ايران به ما وعده دادهاند.» «مستر مك نيل» (4)
اما ایرانیها برخلاف توافقات با کامران میرزا حاکم هرات، و توافقات با انگلیسها به فرانسویها تعهد سپرده بودند تا باکمک روسها هرات را تصرف کرده و در اختیار ناپلئون قرار دهند و با استقرار نیروی چهل هزار نفری در هرات به فرانسه یاری برساند (محمود، 1344، ج1، 77-70؛ دوما، 1361، 67-62). طبق اسناد موجود، سیمونیچ وزیر مختار روس در تهران در کنار ایرانیان مشاوره نظامی و آنان را در فتح هرات راهنمایی میکرده است (نصیری مقدم، 1374، 156-130). او حتی نظارت بر کار محاصره هرات را به یکی از افسران ستاد و آجودانهای خود سپرده بود.
مستر مك نيل وزير مختار انگلستان در ايران در گزارش مورخ 24 نوامبر 1837 خود چنين مينويسد: “صرفنظر از ادعاي دولت ايران راجع به تملك هرات اگر موضوع اختلاف را بين دو دولت مستقل فرض نمائيم اينجانب معتقد است كه حق با دولت ايران است و هرات در اين مورد تقصير دارد. در موقع مرگ عباسميرزا كه شاه فعلي از محاصرهي هرات دست كشيد و مراجعت نمود مذاكرات طرفين به عقد قرارداد منتهي شد كه خطوط سرحدي در آن تعيين گرديد و طرفين نيز تعهد كرده بودند كه از حملات خصمانه نسبت به همديگر اجتناب نمايند. از آن تاريخ تاكنون دولت ايران به خاك افاغنه هيچ دست اندازي نكرده در حالي كه پس از مرگ شاه سابق، حاكم هرات با تركمنها و ايل هزاره همدست شده و به خاك ايران تجاوز نموده و رعاياي آن مملكت را به غلامي برده بودند و افاغنه هرات اين مشي تجاوزكارانه را لاينقطع ادامه ميدهند و ايران براي جلوگيري از اين دستاندازيها به عمليات خصمانه مبادرت نورزيده است مگر اينكه تصميم اخير تصرف هرات چنين تلقي شود. بنا به مراتب فوق شاه در حمله به قلمرو كامران ميرزا و بياعتنائي به يادآوري داير به عدم مبادرت به چنين اقدامي محقق و ناگزير ميباشد.» (5)
پنجم: حمله ایران بالای افغانستان و محاصرهء هرات
قبلا گفته شد که شاه زمان از ایران خواسته بود تا ولایت خراسان تحت اداره ایران را به افغانستان بدهد. به همین هدف کامران میرزا حاکم هرات گاه و ناگاهی برای الحاق خراسان لشکر کشی میکرد . تا آنکه در قراردادی که احتمالاً اواخر سال 1252 ق میان کامرانمیرزا حاکم هرات و محمدشاه قاجار منعقد گردید، کامرانمیرزا متعهد شده بود از نزاع و درگیری و اسیر گرفتن ایرانیها دست بردارد، مزاحم رعایای شاهنشاه ایران نشود و در سرحد خراسان اختلال و اغتشاش نکند. همچنین ترکمانان را تا سر حد امکان از تاخت و تاز به خاک ایران باز دارد و در صورت لشکرکشی ایران به دیار ترکمانان به سپاه ایران یاری رساند. بازگردانیدن اسرای دربند دیگر تعهدات حاکم هرات بود. در مقابل، دولت ایران نیز تعهداتی را پذیرفته بود از جمله: رفتار برادرانه شاه ایران با کامرانمیرزا، عدم دخالت امنای دولت ایران در امور هرات و واگذاری امورات آن به هراتیان، واگذاری قلعه غوریان به شیرمحمدخان، عدم لشکرکشی شاه ایران به هرات و قدغن کردن لشکرکشی اتباع خود به آن صوب. بنابر تقاضای ایران دولت انگلستان ناظر بر حسن اجرای این قرارداد بود (نصیری مقدم، 1374، 34-33). البته محمدشاه قبل از آن نیز بارها به عهدشکنی کامرانمیرزا تصریح کرده، گفته بود: “به شما اطمینان میدهم که اینها جز حیله و فریب نیست…..حتی تضمینات انگلستان هم به هیچ دردی نمیخورد.” (سیمونیچ، 1353، 130).
در این زمان كامران ميرزا و يارمحمدخان به تحكيم برج و باروي هرات پرداخته و بيش از 22 هزار سپاهي در آن شهر تجهيز كردند. پوتينجر37 از اعمال سياسي انگليس به عناوين ساختگي تاجر اسب و سيد علوي و پزشك خود را به هرات رساند و با كامران ميرزا و يارمحمدخان در تعمير حصار هرات و دفاع از آنجا شركت جست. در مورد وسايل دفاعي هرات مستر اليس در گزارش شماره 27 مورخ اول آوريل 1836 به وزارت خارجه انگلستان مينويسد: “وسايل دفاعي كامران ميرزا اضافه شده ولي دليلي در دست نيست كه تصور شود بتواند در برابر حمله شاه ايران …مقاومت كند.” 38
تحريكات دولت انگلستان و اقدامات نماينده كامرانميرزا در ارادهي محمدشاه خللي وارد نياورد و بالاخره قشون ایرانی محمدشاه قاجار به جانب هرات لشكر كشيده و از تهران روانه شدند. لشكريان ايران ابتدا به محاصره قلعه غوريان كه از دروازههاي هرات محسوب ميشود پرداختند دفاع از اين قلعه از طرف كامران ميرزا به شيرمحمدخان برادر يارمحمدخان واگذار شده بود. محاصره قلعه سه روز طول كشيد و در تاريخ 24 نوامبر 1836 غوريان فتح شد و «حكم پادشاهي به هدم بنيان قلعه شده، قلعه را از بيخ و بن كنده اردوي همايوني به سمت هرات در حركت آمد.»39
اعتمادالسلطنه در كتاب مرآت البلدان پس از فتح غوريان چنين مينويسد: «توضيح آنكه بعد از وصول خبر فتح غوريان به دارالخلافه نخست جان مكنيل صاحب وزير مختار انگليس و پس از او وزير مختال دولت بهيه روسي غراف سيمونيچ صاحب به هرات رفتند و در حضرت پادشاهي اقامت گزيدند.» (40)
هراتیان تصور نمیکردند محمدشاه از خراسان قدمی آنسوتر بردارد. به همین دلیل به دفاع از شهر نپرداخته و در حال آرامش به سر میبردند. اما به زودی معلوم شد که سپاه ایران به غوریان رسیده و این قلعه را مسخر کرده است. این در حالی است که وزیرمختار روس، فتح ناچیز غوریان و شادی بیمورد اردوی شاه و بزرگنمایی این اقدام را یکی از دلایل ناکامی محمدشاه در فتح هرات میدانست (سیمونیچ، 1353، 145). با این وجود، فتح غوریان را به محمدشاه تبریک گفت و پیام خود را به وسیله چاپاری که عازم اردوی شاه بود فرستاد و شاه را به ادامه فتوحات تشویق و تحریض کرد (نصیری مقدم، 1374، 56). این خبر هرج و مرج بزرگی به وجود آورد و اگر نایب توپخانه پاتینجر، در آنجا حضور نداشت، شاید خود کامرانمیرزا و وزیرش هم پایتخت را ترک میکردند. این افسر جوان بسیار جدی و شایسته تکریم، افغانستان و ایران را زیر پا گذاشته و چندی در تهران اقامت کرد و چون کسی او را نمیشناخت به وجودش پی نبردند. او پس از دریافت دستورها و جمعآوری اطلاعات لازم از راه مشهد به هرات آمده بود. وی رگ غیرت و مردانگی محاصرهشدگان را تحریک کرد و در سایه کوشش و فعالیت او فرصتی که از دست رفته بود جبران شد. این بود که از روی نهایت استحقاق از دولت متبوعهاش کریمانه پاداش گرفت و در اعلامیههایی که مدیر کمپانی پس از رفع محاصره هرات انتشار داد وی به نحوی شایسته مورد تمجید قرار گرفت (سیمونیچ، 1353، 146-145).
جلگه هرات برای مسافرِ کوههای صعبالعبور شمال، منظرهای خوش داشت. هرات در معتدلترین بخش افغانستان واقع و جابهجا بیشههای بید و سپیدار نمایان بود و آبهای روان مزارع و دهکدههای اطراف را سیراب میکرد(پاتینجر، 1379، 52). این شهر با بارویی از خشت محصور بود و در هر چهار گوشه آن برج دفاعی بزرگی و در فاصله آنها برجهای کوچکتری قرار داشت. این بارو بر روی خندقی با 60 پا ارتفاع، بنا گردیده بود. پاتینجر دستور داد که در شیب بیرونی آن دو نقب مخفی بر روی همدیگر حفر نمایند. در مقابل نقب زیرین خاکریز و خندق قرار داشت. خندق هرچند وسعت زیاد نداشت با اینهمه کسی قادر نبود از سراشیبی دو طرف بر آن دست یابد. قلعهای که کاخ امیر در آن واقع بود اهمیت چندانی نداشت. خانههای شهری در پناه دیوارهایی بود که میشد آنها را تنها با گلوله توپ با خاک یکسان کرد (سیمونیچ، 1353، 146).
محاصره هرات ده ماه به طول انجاميد زيرا «حاج ميرزاآقاسي صدراعظم درويش مآب ايران سوء تدبير به خرج داده و شهر را از سه طرف در محاصره نگهداشته بود و براي اين كار چنين دليل ميآورد: اشخاصي كه در محاصره ناراضي و ناراحت باشند از شهر خارج ميشوند درنتيجه قواي دفاعي شهر از بين ميرود.» (41)
سپاهيان ايران در 17 ربيعالاول 1254 عمليات خود را آغاز كردند و حصار هرات را گلولهباران نمودند و پس از شش روز بمباران برج و باروهاي شهر به حمله مبادرت كردند و تا كنار خندق رسيدند و بعضي هم از خندق عبور كردند ولي به علت مقاومت سرسختانه افاغنه وآب خندق و تلفات زياد نتوانستند داخل شهر شوند و در همين حمله كه بزرگترين حادثه محاصره ده ماه هرات ميباشد سرتيپ بروكلي از اميرزادگان مهاجر لهستان كه در خدمت نظام ايران بود به قتل رسيد. نقشه حملات را كنت سيمونتيچ وزير مختار روسيه كشيده بود و چون دولت انگلستان از اقدامات و اعمال وزير مختار روسيه به دربار پطرزبورگ شكايت كرد، وزارت امور خارجه روسيه هم براي نشان دادن اينكه كارهاي سيمونتيچ بياجازه دولت مركزي بوده وي را احضار نمود. سرهنگ استوارت در سپتامبر 1837 به اردوي محمدشاه رسيد. قبل از رسيدن وي سپاهيان ايران حمله سخت ديگري به هرات كرده بودند. استوارت محمدشاه را تهديد به جنگ نمود و روسها نيز در سختترين و حساسترين لحظات از كمك و مداخله و حمايت ايران دست برداشته بودند، محمدشاه ناچار در 8 سپتامبر 1838 بي اخذ نتيجه از محاصره هرات دست برداشت و كليه تقاضاهاي دولت انگلستان را پذيرفت و به اين ترتيب دولت ايران عملاً از تصرف هرات چشم.
در عین زمان الدَرد پاتینجر انگلیسی که به زبانهای پشتو و دری آشنایی داشت خود را یک تاجر اسب اهل چک معرفی کرده بدون همراه از راه شکارپور و پشاور به کابل رفت. در مورد اسپ اطلاعات تخصصی داشت یا آموخته بود تا بتواند به پرسشهای قبایل کنجکاو پاسخ دهد. اما چون به پایتخت رسید تردید داشت که با افسانه اسبداری بتواند به کار ادامه دهد و بهنر دانست ادعای سیادت کند یا صوفی گردد. مسلم است که در اتخاذ این تصمیم از یاداشتها و تجربیات عمو هنری پاتینجر که قبلا به افغانستان و ایران سفر کرده بود بسیار سود برده بود. پس برخی اعمال و عادات مدعیان عرفان و اشراق را فرا گرفت. از کابل با حیله و نیرنگ و مخفیانه خارج شد حتی با مأمور مرموز انگلیسی به نام چارلز ماسون تماسی نگرفت و با صبر و حوصله و خویشتنداری و سیاست از دست خان هزاره یعقوببیگ بردهفروش و دلال برده جان به در برد. در 18 اوت اِلدرد نیز با نقاب سیادت به هرات وارد شد (پاتینجر، 1379، 52-49). هنگامی که سید پاتینجر به هرات وارد شد محمدشاه، کامران و یارمحمدخان در بیرون شهر سرگرم تنظیم سواره نظام برای اعزام به یک مأموریت غیرضروری بر ضد قلعه جوین سیستان بودند.
شهر در آستانه محاصره بود. آذوقه و علوفه لازم در شهر انبار، زمینهای اطراف سوزانده، چاههای آب پر و درختان میوه از بیخ و بن کنده شد (پاتینجر، 1379، 56). در گزارشی دیگر آمده است که پاتینجر به محض ورود به هرات، مبلغ ده هزار تومان به کامرانمیرزا و یارمحمدخان وزیر او داد و آنان را به مرمت برج و باروی شهر و ادامه مقاومت برانگیخت. (حسینی فسایی، بیتا، 294). مکنیل که دریافته بود موقع فشار آوردن بر محمدشاه است خود روانه اردوی شاه شد. دارسی تود، افسر توپخانه بنگال که پیش از آن مدت 5 سال ایرانیان را آموزش توپخانه داده بود، نیز همراه او بود (پاتینجر، 1379، 64). دارسی تود به بهانه مذاکره با هراتیان به درون شهر فرستاده شد. مکنیل خود نیز شامگاه به دروازه هرات رفت تا با یارمحمدخان مذاکره کند. آنان امیدوار به راضیکردن محمدشاه به پذیرش صلح با هراتیان و بازگشت به تهران بودند.
مشاهده استحکامات هرات حیرت سفیر روسیه را برانگیخت. در هنگام یورش، افواج مختلف از خود شجاعت بسیار به خرج میدادند. حتی بروفسکی پولندی که فرماندهی را بر عهده داشت، کشته شد. بسیاری از فرماندهان ایرانی در پشت دیوارهای قلعه هرات جان دادند (نصیری مقدم، 1374، 165-164).
در ماه مارچ 1838 مستر ماكنيل به عنوان اينكه واسطه صلح بين كامرانميرزا و محمدشاه شود به اتفاق مهديخان قرهپاپاخ از صاحبمنصبان ايران و چهارنفر سوار داخل هرات شد. ماكنيل چندبار به عنوان وساطت و برقرراي صلح بين كامرانميرزا و محمدشاه مداخله كرد و هر بار صورت قراردادي به محمدشاه تسليم نمود ولي نه شاه و نه حاجيميرزا آقاسي حاضر نبودند پس از آن همه معطلبي و محاصره هرات دست خالي و بياخذ نتيجه ترك مخاصمه نمايند و تصميم داشتند لااقل پولي از دولت انگليس دريافت دارند.
کامران میرزا از عقد هرگونه موافقتنامه جدید خودداری نمود و سرداران قندهار نیز از سوی اتباع خود تحت فشار بودند که با ایران صلح نکنند. آنان تمایل به بهرهبرداری از سرزمینهای متصرفی خود یعنی فراه و سبزهوار افغانستان داشتند (سیمونیچ، 1353، 168).
از طرف دولت انگلستان به ماكنيل دستور رسيد كه وي اعتراض و عدم موافقت دولت خود را به اقدامات دولت ايران جداً به اطلاع محمدشاه و اولياي دولت ايران برساند و به همين مناسبت سرهنگ استوارت از شاهرود به اردوي محمدشاه اعزام شد كه به پادشاه ايران پيغام دهد كه دولت انگلستان عمليات بر ضد هرات را به منزله تهديد هندوستان تلقي كرده و تذكر ميدهد كه اين اقدام مخالف مواد عهدنامه مودتي است كه ميان دولتين ايران و انگلستان منعقد شده. در همين موقع نماينده دولت انگلستان يادآوري كرد كه پنج فروند كشتي انگليسي به عنوان اعتراض به آبهاي خليج فارس آمده و جزيره خارك نيز از طرف قواي انگليسي اشغال شده است.
یک فوج از سپاه انگلیس و یک واحد مرکب از پنج فروند کشتی جنگی به خلیج فارس وارد شده و سپاهیان در جزیره خارک پیاده شدهاند. به گفته وزیر مختار روس، «چنان وضعی پیش آمده بود که شاه ناچار بود تسلیم شود. او غافلگیر شده بود و بلاشک بایستی در فکر آینده سلطنت خود باشد.» (سیمونیچ، 1353، 169) دو روز بعد که محمدشاه ترجمه سند تقدیمی استودارت را مطالعه کرد عبارات آن را بدون واکنش پذیرفت و گفت که او با بریتانیا وارد جنگ نخواهد شد و «اگر به خاطر دوستی آنان نمیبود نمی بایست از برابر هرات باز میگشتیم و اگر میدانستیم که آمدن ما خطر از دستدادن روابط دوستانه آنان را در بر دارد هرگز نمیآمدیم.» (اعتضادالسلطنه، 1365، 87). روسها هنوز آتشافروزی میکردند. آخرین پیشنهاد روسها مبنی بر اینکه کامرانمیرزا به بیرون دروازه هرات آمده و به شاه ادای احترام کند تا محاصره برداشته شود، توسط افغانها رد شد (پاتینجر، 1379، 70-69).
در شعبان 1254 پس از بازگشت سپاه ایران از محاصرهی بینتیجه هرات، مکنیل در نامهای به وزارت خارجه ایران مراتب خرسندی و خوشحالی خود و دولت متبوع خود را از این عمل و تقاضای بازگشت او به تهران به اطلاع نایب وزیر امور خارجه ایران رسانید و حتی شیل نایب سفارت انگلیس در تهران برای استقبال از موکب شکست خورده شاه و گفتگو در باب سایر موارد اختلاف دو طرف، فرستاده شد (نصیری مقدم، 1374، 163-162). محمدشاه نیز در منشوری که پس از بازگشت از هرات منتشر ساخت به مردم و فرماندهان خود قول داد که در آیندهای نزدیک با تجدیدقوا به سر وقت افغانستان و هرات بازگردد (محمود، 1344، ج1، 373). این بود که هنری الیس سال بعد به تهران رفت و هشدار داد که محمدشاه بازیچه دست روسها برای تکرار لشکرکشی به هرات و افغانها نشود (پاتینجر، 1379، 74). دولت ایران حاجیخان بهادر جنگ فرمانده سپاه ایران در جنگ هرات را معزول کرد. بدین سان لشکر کشی ایرانیها بالای هرات که بتاریخ 20 نوامبر 1836م با عبور از سرحد وحمله ر غوریان آغاز شده بود بتاریخ 8 سپتامبر 1838م با عقب نشینی قوای ایرانی بجانب مشهد یعنی بعد از نزدیک به هفتصد روز جنگ و محاصره خاتمه مییابد. . دکتر مهدی ابو الحسنی ترقی علل شکست اردوی ایرانی در محاصرهء هرات را چنین خلاصه میکند:
“در صورت مساعدت و یاری روسها به ایران، بدون شک نیروی نظامی ایران موفق به تصرف هرات و تهدید مرزهای هندوستان انگلیس و حتی فتح این سرزمین میشد. اما مقاومت سرسختانه افاغنه به تشویق و با برنامهریزی افسر انگلیسی مانع از تحقق این امر شد. علاوه بر نقش انکارناپذیر پاتینجر و سایر نظامیان انگلیسی در عدم فتح هرات، ناتوانی و رهبری غلط فرماندهان ایرانی و حملات پراکنده آنان در ناموفق بودن محاصره هرات دخیل بود. حتی خود اِلدرد متحیر بود که چرا ایرانیان نتوانستند هرات را فتح کنند. این بخشی از واقعیات آن روز بود اما در حقیقت پیمانشکنی انگلستان و دخالت پنهان و آشکار آنان در مسائل داخلی ایران و اتکای دولتمردان ایرانی به وعده و وعیدهای روسیه تزاری و عدم حمایت روسیه از ارتش ایران به هنگام نیاز، موجب ناکامی این حرکت گردید.” (دکتر مهدی ابوالحسنی ترقی، پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، موسسهء مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران).
فهرست منابع و مآخذ. – اعتضادالدوله، عباسمیرزا (ترجمه و تالیف)، 1363، تاریخ روابط ایران و ناپلئون، تهران، انتشارات زرین. – اعتضادالسلطنه، علیقلیمیرزا، 1365، تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران، انتشارات امیرکبیر. – پاتینجر، جورج، 1379، میخ اول بر تابوت استعمار، ماجراهای شگفتانگیز اِلدرد پاتینجر در افغانستان، ترجمه محمدآصف فکرت، مشهد، مرکز خراسانشناسی. – حسینی فسایی، بیتا، تاریخ فارسنامه ناصری، تهران، انتشارات کتابخانه سنایی. گفتار اول. – دوگاردان، کنت آلفرد، 1362، مأموریت ژنرال گاردان در ایران، ترجمه عباس اقبال، تهران، انتشارات نگاه، چاپ دوم. – دوما، ز. پ.(به اهتمام)، 1361، یادداشتهای ژنرال ترهزل در سفر به ایران، ترجمه عباس اقبال، تهران، انتشارات یساولی، فرهنگ سرا. – رایت، سر دنیس، 1364، انگلیسیها در میان ایرانیان، ترجمه اسکندر دلدم، تهران، انتشارات نهال. – سایکس، سر پرسی، 1363، تاریخ ایران، ترجمه سید محمد فخر داعی گیلانی، تهران، دنیای کتاب، جلد دوم، چاپ دوم. – سیمونیچ، ای. او، 1353، خاطرات وزیرمختار، از عهدنامه ترکمنچای تا جنگ هرات، ترجمه یحیی آرینپور، تهران، انتشارات پیام. – شمیم، علیاصغر، 1370، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، شرکت چاپ و انتشارات علمی، چاپ دوم. – فکرت هروی، محمدآصف (به کوشش)، 1369، عینالوقایع، تاریخ افغانستان در سالهای 1324-1207 ه ق، محمدیوسف ریاضی هروی، تهران، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی. – کلی جی. بی، 1373، هجوم انگلیس به جنوب ایران، 1839 و 1856، مترجم: حسن زنگنه، بوشهر، کنگره هشتادمین سالگرد شهادت رئیسعلی دلواری. – گودرزی، شاپور (ترجمه و نگارش)، 1348، سفرنامه پاتینجر، تهران، کتابفروشی دهخدا. – محمود، محمود، 1344، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، جلد اول، تهران، انتشارات اقبال، چاپ سوم. – مشیری، محمد، 1347، شرح مأموریت آجودانباشی (حسینخان نظامالدوله) در سفارت اطریش، فرانسه، انگلستان، به انضمام سفرنامه وی با حواشی و تعلیقات و فهرستها، تهران، سازمان چاپ و انتشارات محمدعلی علمی. – نصیری مقدم، محمدنادر (به کوشش)، 1374، گزیده اسناد سیاسی ایران و افغانستان، جلد اول، مسئله هرات در عهد محمدشاه قاجار، تهران، واحد نشر اسناد وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی.
نرشخی، تاریخ بخارا
مسالک و ممالک،
پرتال جامع علوم انسانی
محمد مهدی دانشنامه آریانا
باری جهانی ”د هرات پښتانه……“
پانویس: به قول ابولحسن ترقی “خاندان پاتینجر در اصل از ناروی بودند و کلمه پاتینجر از لغت پاتنگیار به معنای داروساز یا داروفروش است. سوداگری حرفه کلی این خاندان بود. اِلدرد از هنرهای ظریف، ریاضی، زبان هندی و نقشهکشی و ادب فرانسه برخوردار بود. زبان و ادب فرانسه در هنگام محاصره هرات مورد استفاده او و دیگر افسران انگلیسی قرار گرفت. وی مشتزن خوبی هم بوده و این حکایت از خشونت ذاتی او دارد. اِلدرد افسر توپخانه با شماره 308 بود و در سال 1827 م به درجه ستوانی رسید و سپس سروان و سرگرد شد و در نهایت سررشتهدار و مترجمی گردان دوم را بر عهده گرفت (پاتینجر، 1379، 34-26).در سال 1841 م/ 1275 ق ماژور پاتینجر وکیل انگلستان در کوهستان کابل آسوده حکومت می کرد (پاتینجر، 1379، 92). وی درانعقاد عهدنامه صلح افاغنه با دولت انگلیس، وزیر مختار انگلستان در افغانستان بوده است (پاتینجر، 1379، 113). در لشکرکشی چهاریکار یعنی کارزار افغان با انگلیسیها، پاتینجر فرماندهی داشت و در این واقعه افغانها تمامی 2000 نیروی اعزامی انگلیس را بجز پاتینجر و منشی او، قتل عام کردند (پاتینجر، 1379، 133).”
1. گزارش شماره 14 مورخ 4 فوريه 1835 مستراليس به ويكونت پالمرستون London. Public Record Office. Foreiny Office. 2. نامه 21 اكتبر 1835 لرد پالمرستون Records Parsia Fo. 60 T. 40 3. نامه مورخ فوريه 1836 مستراليس به كامران ميرزا London. P.R.O.P. Fo 60 T. 40. 4. M.C. Neill 5. كتاب جنگ ايران و انگليس تأليف كاپيتان هنت، ص 8 تا 10 ـ ترجمه حسين ـ سعادت نوري. 6. گزارش مورخ 8 ژانويه 1836 مستراليس به لرد پالمرستون London . P.R.O.P. Fo. 60 T.40. 7. گزارش مورخ 10 ژانويه 1836 مستر اليس به لرد پالمرستون London . P.R.O.P. Fo. 60 T.40. 8. گزارش مورخ 10 فوريه 1836 مستراليس به لردپالمرستون London . P.R.O.P. Fo. 60 T.40. 9. Conte Simonitch 10. Eurle Uderham 11. Conte Nesselroode. 12. كتاب جنگ ايران و انگليس ص 6 ـ 7 ترجمه حسين سعادت نوري 13. گزارش شماره 35 مورخه 16 آوريل مستراليس به لرد پالمرستون London . P.R.O.P. Fo. 60 T.40. 14. نامه مورخه 23 فوريه لردپالمرستون London . P.R.O.P. Fo. 60 T.42. 15. Lindsay 16. نامه مورخه 1252 حاجميرزا آقاسي به مستراليس London . P.R.O.P. Fo. 60 T.41. 17. كتاب جنگ ايران و انگليس ص 10 ـ 11 ترجمه فارسي. 18. گزارش 30 دسامبر ماكنيل به لردپالمرستون London . P.R.O.P. Fo. 60 T.43. 19. گزارش 20 فوريه 1837 ماكنيل به لردپالمرستون. London . P.R.O.P. Fo. 60 T.43. 20. منتظم ناصري، جلد سوم، ص 167
2. 21.Captain Wicovich 22. گزارش آوريل 1837 ماكنيل به لردپالمرستون London . P.R.O.P. Fo. 60 T.43. 23. كتاب جنگ ايران و انگليس، ص 11 و 12. 24. مرآتالبلدان جلد اول ص 574 ،منتظم ناصري جلد سوم، ص 169، تاريخ نو، ص 26. 25. گزارش شماره 52 مورخ دسامبر ماكنيل به پالمرستون London . P.R.O.P.Q.P Fo. 60 T.48. 26. ناسخالتواريخ، جلد دوم، ص 73. 27. نامه مورخ آوريل 1839 آجودان باشي به پادشاه فرانسه Paris: Arckives du Mistere des Affaires Etranjeres danier N. 19 – P.23. 28. نامه شماره 19 مورخه 31 اوت 1838 لرد پالمرستون به وزارت امور خارجه انگلستان London . P.R.O.P. Fo. 60 T.48. 29. نامه مورخ 7 ربيعالاول 1255 ميرزا مسعود وزير دول خارجه به حسينخان آجودانباشي London . P.R.O.P. Fo. 60 T.48. 30. Duc de Dalmasie 31. يادداشت مورخ اول ژوئن وزارت خارجه فرانسه Paris. A.E.P . dos .N.19. 32. Caleh 33. Douvre 34. William IV 35. ناسخالتواريخ، جلد دوم، سلطنت محمدشاه، ص 97. 36. نامه شماره 10 مورخ 20 فوريه 1837 ماكنيل به لرد پالمرستون London . P.R.O.P. Fo. 60 T.47. 37. Pothinger 38. گزارش شماره 27 مورخ اول آوريل هانري اليس به لرد پالمرستون London . P.R.O.P. Fo. bo T.42. 39. تاريخ نو، ص 262. 40. منتظم ناصري، جلد سوم، ص 171. 41. تاريخ نو، ص 264. 42. محمود محمود، ص 268.
۱ محمود محمود در اوایل زندگی پهلوی تخلص میکرد اما وقتی محمد رضاشاه شاهنشاه ایران خودرا پهلوی نامید به محمود پهلوی هدایت داده شد تا برای خود اسم فامیلی دیگری انتخاب کند و او هم از لج محمود را اضافه کرد (بهرام مشیری، گذارشگر ایرانی).
۲ در دورهٔ قاجار، رضاقلی هدایت تکملهای بر روضةالصفا (میرخوند) با عنوان روضةالصفای ناصری نگاشت و حوادث تاریخی را از آغاز حکومت صفویه تا سال ۱۲۷۰ قمری شرح داد. قابل یادداشت است که موصوف از دولت احمد خان ابدالی به عنوان حکومت افغانستان یاد آوری مینماید!
نظرات بسته شده است.